دو کلام حرف حساب

خرم آن روز کزین منزل ویران برویم(el vino)-شادقلی میرزا

دو کلام حرف حساب

خرم آن روز کزین منزل ویران برویم(el vino)-شادقلی میرزا

از زبان یک مرتد از خدا بی خبر!

"دوش وقت سحر،از خواب ناز
برای نماز
بیدارم کرد مادر خوب و ناز!
گفت پاشو!
نمازت شد قضا و از این...!!!
منم که شبش تا ساعت سه داشتم پشت کامپیوتر چت می کردم!
سه متر پریدم رو هوا!
و دو تا معلقم زدم تا رسیدم به متکا!
پاشدم و سه سوته،
نه ببخشید!
شیش سوته،وضومو گرفتم
و جا نمازو انداختم وسط تخت!
گفتم...
دو رکعت نماز صبح به جای می آورم،از ترس مادرم،قربة الی الام!"
آنچه خواندید زبان حال خیلی هاست...
کسانی که نماز را یا از ترس دیگران،و یا از برای دیگران می خوانند.و قبل از اینکه برای خدا باشد،برای خلق خداست.
نه اینطور نباید باشد...
نماز را باید فقط برای رضایت خدا خواند،وگرنه همه اش پوچ و بی معنی مى شود.
در واقع بهتر است از زبان قرآن بگویم که می فرماید"در دین هیچ اجباری نیست"
چقدر زیبا و دلنشین.

فقط به خاطر تو

من را نگاه کن،
چه غریبانه در کنجی خلوت کرده ام با دل تنهایم
دلی که کسی را در خود ندیده است
سر در گریبان برده و در گوشه و کنارش دنبال کسی می گردم
شاید پیدایش کنم او را
کسی که نیست،
بیهوده زحمت می دهم این فکر مخشوشم را
که با یک نگاه ،
اینچنین درهم و پژمرده شده است.
زحمت نده خودت را
اگر به اندازه تمام عمرت هم کنکاشش کنی،
نمی یابی همدمی را که سر بر سرت بگذارد و آرام کند قلبت را.
کاش من هم در کنج تنهایی هایم
غیر از خدا
کسی را داشتم که یک دم،دل بر دلم بگذارد
و مرا از این درماندگی برهاند.
یعنی می شود روزی من هم...
تا بگسترانم سفره دلم را برایش
و بگویم قدم نه بر آن
که این دل،تنها از برای توست
ای محبوبم!
فقط به خاطر تو

زندگی در گذر است .

می گذرد و با خود کوله باری از خاطرات را به جای می گذارد.

زندگی شیرین است، اگر دوست در کنار انسان باشد.

زندگی شیرین است، اگر گل محبت در دل باشد.

زندگی شیرین است، اگر بتوانی در دل دیگران،

خصوصا ً دوستان ،

گلی از گلهای محبت را بکاری.

به نام میلاد

همه ما،یه روزی از این دنیای بی وفا میریم.دیر یا زودش فرقی نمی کنه؛مهم اینه که دست پر بریم.این راهی است که تولد ما را مجبور به پیمودن آن کرد و همه ما آن را تجربه می کنیم .ان شاء الله  تجربه ای آسان برای ما باشد و بتوانیم  راحت  با آن کنار بیآییم.هر چند اطرافیان تا مدتی رنج می کشند و باور این مطلب که یکی ازعزیزانشان را از دست داده اند مشکل می باشد.

چند روز قبل هم ، روز 22 بهمن، نوبت به پسر خاله من رسید تا این راه ابدی را طی کند.

سید میلاد ، پسر خاله جون، خدا به همراهت...خیلی زود از پیش ما رفتی و ما رو داغ دار کردی . اونوقت که خبر رهیدن از قفس تنت رو شنیدم خیلی ناراحت شدم؛ آخه تو هم بازی دوران بچگیم بودی.

خاطراتی که با هم داشتیم رو برای همیشه توی دلم نگه می دارم .

به امید دیدار...

کج ذوقی در جایی نوشته بود:

"دیروز را در دفتر هزار برگ حسرت،

امروز را در دفتر صد برگ افسوس،

فردا را در دفتر بی برگ امید می نویسم!"

من نیز،هرچند دیروز را با حسرت پشت سر گذاشته ام؛نه به خاطر آنچه هستم ،بلکه به دلیل آنچه می توانستم باشم؛لیکن کوشش می کنم تا با پشتکار خود،به فردا امیدوارنه بنگرم. وتلاش می کنم تا استعدادهای خود را دریابم، چون میدانم که مهمترین چیز در

زندگی هدر رفتن استعداد است.