-
بی خوابی
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 03:00
الآن بیشتر از دو ساله که شبها یه خوابه راحت نرفتم. کمتر شبی پیش اومده زودتر از ساعت ۲ بخوابم.دیگه از بی خوابی خسته شدم.خدایا ما رو دریاب.... بعضی وقتها احساس میکنم من اونی که باید باشم نیستم.نمیدونم ولی فکر میکنم از خودم خیلی دور شدم.میخوام برم یه جایی که که فقط خودم باشم وخودم.کجا میشه رفت؟
-
نه نه نه
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 09:37
بزرگترین قدرت یک فرد در توانائی نه گفتن اوست.
-
استاد ناقلا
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 10:14
ما همیشه توقع داریم کارهای خوب رو از انسانهای بزرگ یاد بگیریم.منظورم از انسان بزرگ کسانی هستند که توی جامعه یه جایگاه خاصی تو افکار عمومی دارند،مثل اساتید و معلمان عزیز که ما همیشه مدیون زحمتهایی هستیم که اونا برای ما کشیده و می کشند. به خاطر همین منزلتی که این قشر در نظر مردم دارند،توقعات نسبت به اونها بالا میره.یعنی...
-
مرا تا زنده ام یاد کنید
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 00:58
مرا تا زنده ام یاد کنید در آن لحظه که می سوزد درونم از تمام درد ها و ندارم مرهمی تا بر نهم بر زخم ها مرا تا زنده ام یاد کنید در آن لحظه که میگردم به دنبال کسی تا بگویم از تمام غصه ها و قصه ها مرا تا زنده ام یاد کنید که بعد از رفتنم دیگر چه سود آید مرا آن گریه ها و شاید، خنده ها؟!
-
باور میکنی؟!
شنبه 2 دیماه سال 1385 23:08
هنوز نفس میکشم هنوز زنده هستم هنوز امید دارم هنوز گاهی اوقات میخندم هنوز میتوانم راه بروم هنوز چشمهایم می بینند هنوز گوشهایم می شنوند هنوز هم قدرت گریه کردن دارم هنوز اشتهایی برای خوردن دارم باور میکنی؟!
-
اوج
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 00:53
همیشه تو یه ارتفاع از جو دیگه ابری وجود نداره! اگه یه وقتی آسمون دلت ابری بود بدون به اندازه کافی اوج نگرفتی.
-
باطل
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 23:14
اولش فکر میکنی که خیلی چیزا رو بدست آوردی ولی بعدش میبینی که یه خیال باطل بیش نیست! بیشترین عمق یه اتفاق وقتیه که میفهمی تهش هیچی نیست! وقتی با محبتهای بیش از حد یه نفر مواجه میشی اونوقته که به خاطر بدیهایی که بهش کردی از سر درد میترکی! کاش یه قرصی ساخته میشد که یه پونصد سالی آدمو به خواب میبرد! دلم میخواد مغزم از کار...
-
چی بگم
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 08:56
-
الگوریتم پول قرض گرفتن
جمعه 20 مردادماه سال 1385 01:03
الگوریتم پول قرض گرفتن: 1-ابتدا با لحن عادی احوال پرسی می کنید 2-می گوئید که یه مشکلی براتون پیش اومده که احتیاج به پول دارید 3.بعد دو برابر مبلغی که میخواهید از طرف بگیرید رو بهش میگید 4-حالا دو حالت پیش میآد : یا میگه دارم که در این صورت... یا میگه ندارم که در این صورت بهش میگید چقدرشو میتونی برام جور کنی؟ 5-بعد با...
-
مسافرت
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 16:16
امروز مثل روزهای دیگه اومدم دانشگاه. اومدم توی سایت تا نمرات ترمم رو ببینم و در همین فاصله یادم اومد که بله ما هم یه وبلاگی داریم که قدیما حرفهای دلمون رو توش مینوشتیم . برای همین از فرصت استفاده کردم و ته مونده های دلم رو ریختم روی این صفحه،هر چند دیگه کاملا حس نوشتن رو از دست داده بودم. احساس میکنم به یک مسافرت فوری...
-
اون و من
جمعه 12 خردادماه سال 1385 01:29
میگه: دل رو بزن به دریا، نباش به فکر فردا، مگه آدم چند بار میاد به دنیا، مگه آدم میشه بمونه تنها؟ میگم: میترسم! آخه،جای پاها روی آب نمیمونه، اگه غرق شدم چی؟
-
آتش،دود،دوستی
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 01:50
گویند: دوست مانند آتشی است که شعله های آن هم نشینانش را گرم می کند. اما من، از آتش دوستیت بهره ای نبردم جز آنکه دودت مرا کور کرد.
-
دوستیهای ظاهری
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 00:24
بعضی از آدمها هستند که همه چیز رو برای خودشون میخواند.این جور آدمها برای هیچ کس و هیچ چیزی ارزش قا ئل نیستند،مگه اینکه براشون یه فایده ای داشته باشند.منظورم این نیست که باید دنبال چیزهای بی فایده رفت،نه،اصلآ؛ولی من معتقدم اگه دوستیها برامون ارزشمند باشند باید بعضی از کارهای بی فایده برای خودمون،و مفید برای دوستانمون...
-
زندگی،حباب روی آب
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 00:30
در عجبم از این روزگار بی وفا که اینچنین ناجوانمردانه بر زندگان خویش پشت می کند ولی باز هم همان روندگان بر این پهنه گیتی به خصلت آن پی نمی برند و دوباره به آن رو میکنند. گاهی اوقات لذات دنیا ما را آنچنان در خود غرق میکند که حتی یک لحظه هم احساس کم و کاستی نمی کنیم و آنوقت که کاملآ خوشی تمام وجود ما را فرا گرفت و در آن...
-
توهم
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 00:18
بی خوابی مرا در توهمی بزرگ فرو برده است. آنگونه که احساس می کنم از خود،دور گشته ام. جهان، آلودة خواب است. فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ چنان که من به روی خویش در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست و دیوارش فرو می خواندم در گوش: میان این همه انگار چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست! شب از وحشت گرانبار است. جهان...
-
از زبان یک مرتد از خدا بی خبر!
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 00:52
"دوش وقت سحر،از خواب ناز برای نماز بیدارم کرد مادر خوب و ناز! گفت پاشو! نمازت شد قضا و از این...!!! منم که شبش تا ساعت سه داشتم پشت کامپیوتر چت می کردم! سه متر پریدم رو هوا! و دو تا معلقم زدم تا رسیدم به متکا! پاشدم و سه سوته، نه ببخشید! شیش سوته،وضومو گرفتم و جا نمازو انداختم وسط تخت! گفتم... دو رکعت نماز صبح به جای...
-
فقط به خاطر تو
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 19:46
من را نگاه کن، چه غریبانه در کنجی خلوت کرده ام با دل تنهایم دلی که کسی را در خود ندیده است سر در گریبان برده و در گوشه و کنارش دنبال کسی می گردم شاید پیدایش کنم او را کسی که نیست، بیهوده زحمت می دهم این فکر مخشوشم را که با یک نگاه ، اینچنین درهم و پژمرده شده است. زحمت نده خودت را اگر به اندازه تمام عمرت هم کنکاشش کنی،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 10:59
زندگی در گذر است . می گذرد و با خود کوله باری از خاطرات را به جای می گذارد. زندگی شیرین است، اگر دوست در کنار انسان باشد. زندگی شیرین است، اگر گل محبت در دل باشد. زندگی شیرین است، اگر بتوانی در دل دیگران، خصوصا ً دوستان ، گلی از گلهای محبت را بکاری.
-
به نام میلاد
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 09:48
همه ما،یه روزی از این دنیای بی وفا میریم.دیر یا زودش فرقی نمی کنه؛مهم اینه که دست پر بریم.این راهی است که تولد ما را مجبور به پیمودن آن کرد و همه ما آن را تجربه می کنیم .ان شاء الله تجربه ای آسان برای ما باشد و بتوانیم راحت با آن کنار بیآییم.هر چند اطرافیان تا مدتی رنج می کشند و باور این مطلب که یکی ازعزیزانشان را از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 11:09
کج ذوقی در جایی نوشته بود: "دیروز را در دفتر هزار برگ حسرت، امروز را در دفتر صد برگ افسوس، فردا را در دفتر بی برگ امید می نویسم!" من نیز،هرچند دیروز را با حسرت پشت سر گذاشته ام؛نه به خاطر آنچه هستم ،بلکه به دلیل آنچه می توانستم باشم؛لیکن کوشش می کنم تا با پشتکار خود،به فردا امیدوارنه بنگرم. وتلاش می کنم تا استعدادهای...
-
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟!
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 08:32
سالیان از در میخانه گذشتم، و کسی را که در این دل کنمش جای ندیدم، راه و بی راه برفتم، سخن دوست شنیدم، از همه خوشترم آن بود که از یار شنیدم؛ ولی افسوس که او خواب بود وطق طقِِِِِِِِِِ جای قدم پای مرا درک نکرد. آری او خواب بود! و نفهمید که این آمدن و رفتن من بهر چه بود... از آمدنم نبود گردون را سو د وز رفتن من جلال و جاهش...
-
زخم های زندگی
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 12:26
زندگی مرا در کام خود فرو برد، و زیر دندانهای تیز و سنگین خود له کرد، این بود تقدیر من. روز های سر بلندی را چه آسان پشت سر گذاشتم، و ایام خواری را چه گذران می پندارم . پتکیست مرا نیاز تا محکم بر من بکوبد و مرا به جلو براند. من این پتک را می خواهم... بیا... بیا و دردهایم را آشکار کن. شاید فریادی ،اندوهم راآشکار کند....
-
اولین دیدار
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 22:03
اولین روزی که دیدمش خوب یادم هست. زیبا, دلربا ودوست داشتنی به نظر می آمد. درست مثل همون چیزی که توی ذهنم فکرش رو می کردم... توی رؤیاهام ساخته بودم وتوی افکارم باهاش زندگی می کردم. ازفرط خوشهالی نمی دونستم چی کار کنم داشتم بال در می آوردم و اگه می شد فاصله بینمون رو با تمام قوا پرواز می کردم و... می خواستم برم نزدیکش و...
-
بمب ساعتی
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 05:10
لباسهای مشکی من همیشه آماده هستند. سر تا÷ا سیاه می ÷وشم ومثل کولی ها تو سر و مغز خودم می زنم. این کار دیگه برام داره یک عادت همیشگی میشه; خدا رو چه دیدی , شاید همین امروز فردا "یه بمب ساعتی که هر لحظه ممکنه خودش رو منفجر کنه" کار خودش رو کرد و همه ما رو سیاه ÷وش کرد. اصلا" بزار هر کاری می خاد بکنه. ما دیگه هیچ چیزی...
-
موزیک بی کلام
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 03:12
داشتم رادیو گوش می دادم… گفت:"قراره تا چند وقت دیگه موزیک بی کلام گوش ندیم!!" با خودم فکر کردم ای کاش یه کم ,فقط یه کم ادب برخورد با مشکلات رو داشتیم و…؟؟ وسلام
-
اولین یادداشت
شنبه 10 دیماه سال 1384 08:45
اول می خواستم اسمشو دپرس (depress) بزارم. ولی توی هر وبلاگی رفتم نشد. تا این که یه اسم ایرونی به ذهنم رسید... آره..."با ادب(polie)".... بهتر نیست؟!!